به کارِگر
ارزشِ کارِ او
پرداخت نمی گردد!
سر خم مـکن!
BUYUN EGME!
تداومِ تولید
بر نیازِ من
حرج اش نیست
سودایش
ارزشِ اضافی ست
و فرزندِ خلف اش
فاشیسم!
سر خم مـکن!
BUYUN EGME!
پیداییِ سرمایه
از تولید وُ گردشِ کالا
نیازمندانه
به چیزی بیش از این است؛
به آزاد̊ کارگری
مجبور وُ مقهور
ز دستانی
که نیرویِ کار از آن می آفریند
و جز آن نیز چیزی ندارد
به آزاد̊ کارگری
مجبور به جباریتِ این زمانه
در دستانِ خالی اش ز سرمایه!
سر خم مـکن!
BUYUN EGME!
امروز، چه دریا وُ چه خشکه زاری ز سراب
فردا به تخمِ سرمایه دار باشد و آن صهیونیستِ مست!
سر خم مـکن!
BUYUN EGME!
همه چیز،
بی وقفه به سرمایه
من،
بی وقفه به سرمایه
نیازم،
بی وقفه به سرمایه
کودکان،
درختان،
خط به خط ز این داستان
بی وقفه
به افزایشِ ارزشِ سرمایه
بی وقفه
به افزار افزایی ِ
خوش بودگی ِ
مالکِ سرمایه!
آه دنیا!
به کارگر
- منبعِ اصلیِ ثروت –
ارزشِ کارِ او
پرداخت نمی گردد!
سر خم مـکن!
BUYUN EGME!
همه چیز،
بی وقفه ز خود بیگانه
از سببِ استثمار وُ قدرتی بیگانه
این تداوم، این قدرت، این بیگانگی
شرطِ ضروری
بر ملکِ طِلقِ سرمایه
به نوشِ عشرتِ سرمایه
سر خم مـکن!
BUYUN EGME!
به میدانِ «بایزیدِ» استانبول
در خانه و کنگره ی تفکرِ «ناظم حکمت»
«نوشنده ز آفتاب» را گویم
که بر وطن خائن اش خواندند
می کند هنوز خیانت بر وطن
چرا که می گفت :« ما مستعمره گانِ امپریالیسم هستیم»
چرا که می گفت :«اگر وطن، مکیدنِ گلگون̊ خونِ ماست در کارخانه،
اگر وطن سرنیزه و باتونِ پلیس است»
به صدای سوت های ممتد
به نفیرِ گلوله در گلوله ی
اشک آور و نظامیِ پلیس
سر خم مـکن!
BUYUN EGME!
به پانزده زخم در «ساحلِ طرابوزان»
به پانزده ستاره ی سرخگون بر «بلندای سیاهکلآن»
جانِ ما تپنده می ماند
فاشیسم فرزندِ خلفِ سرمایه
قصدِ جانِ ما را دارد!
سر خم مـکن!
BUYUN EGME!
آی ناظم!
مردِ غرقه سازیِ مفت خوران
در اقیانوسِ هند!
صورتم غرقه به خون است
این بار
بعد از سیصد سال گذر از عمرِ این نظام
هنوز آن پابرجا دیوار
و هنوز است
که بازویِ یارانِ مرا بهرِ تیرباران
بر پای آن
زنجیر می بندند!
سر خم مـکن!
BUYUN EGME!
آی ناظم!
خوش باش
و به یقین داشته باش
نوشندگان آفتابِ سرزمین ات
استقامت و مبارزه را
از تو به ارث، وام دارند!
پس
سر خم مـکن!
BUYUN EGME!
این صدای
از ترکیه می آید
تا مصر وُ تونس ره پیماید
از بارسلونا ست که سر در می آرد
مُهرِ خود را از نیویورک تا هرات
از فرانکفورت تا آفریقا
چاپ می کند، می فشاند
گلوله می شود
مشت می گردد
همه چیز، بی وقفه
ز همان سرمایه
به کاربستِ سنگرِ کارگران می آید
قدم به قدمِ امپریالیسم را
قلم می دارد
اولین نفسِ شنیعِ فاشیسم را
گرفته به آخرین حُناق اش می سازد
این صدای از دنیای ما می آید
این صدای می آید،
چاپ می شود، مشت می گردد، می فشاند، گلوله می گردد، پرده می دراند!
سر از پیله بُرون می کند، پروانه می گردد
مهرِ خود را
به خروشِ ظفرگونِ انقلابِ کمونیسم،
همساز می گرداند،
پس
سر خم مکن!
BUYUN EGME!
14/03/92
علی سالکی